part ³

نتونستم اون وضعیت رو تحمل کنم و کشیدمش توی بغل خودم...
اروم درو بستم
و دستم نوازش وار روی موهای ابریشمیش میکشیدم
چنددیقه ای گذشت
بی وقفه داشت تو بغلم گریه میکرد

_ات... ات... عشقم نمیخای بگی چیشدع

سرشو اورد بالا و با اون چشمای اهویی اشکیش
خیره ب چشمام شد
سرشو دوباره توی اغوشم قرو بردم و بوسه ای روی موهاش گذاشتم

_ اخه من نباید بدونم چی باعث شدع ک پرنسسم اینجوری گریه کنه... هوم؟!

+ته هق

با انگشت شستم اشکای روی گونشو پاک کردم

_جونم خوشگلم بگو

+چرا... مگه من چیکار کردم . .. چرا امروز باید اینجوری میشد هققققققق

_ اروم باش... اصن نگو خب
ببینمت!... ناهار خوردی

+نمیخورم هق

_ععععع گریه نکناااا بشین همینجا تا یچیزی بیارم بخوریم... هوم نظرت چی
ولی اگه گریه کنی منم ناراحت میشم
.
.
.
میزو چیدم رفتم پیش ات تا صداش کنم بیاد ناهار بخوریم
تا منو دید سریع اشکاشو پاک کرد
رفتم سمتش

_عزیزم نمیدونم چیشدع... ولی اینجوری گریه نکن
بخاطر من
من طاقت دیدن اون اشکا رو ندارم

+همممم باوش
.
.
.
+ تهیونگا چرا خودت نمیخوری

_تو بخور من بعد میخورم 
حتا نگاه کردن ب اون چشمای قرمزش زجرم میداد

«پرش زمانی ب بعد غذا »

راوی « دخترک توی اغوش پسرک بود درحالی ک سرش رو روی شونش گذاشته بود روی تخت دراز کشیده بودن »

_نمیخای بگی چیشده...


هوم خودم میدونم بد شد
ولی بدم نیس نظرتونو بگین!
دیدگاه ها (۱۹)

نکنه بازم انتظار داری رفتارم باهات بشه مث همون لیا ی قبل؟ یا...

part⁴

part²

دوستی دوتا درونگرا فقط اونجاش ک میخای باهاش حرف بزنی ولی نمی...

نام فیک: عشق مخفیPart: 31ویو ات*ات. چیزی نیست*ارومجی. مطمئنی...

وقتی به ران و ریندو متوجه میشن داری گریه میکنیران‌ : ات چیزی...

سلاممم🎀🎀🎀ویو ات: منتظر بودم که تهیونگ غذا رو بیارهتق تق تق ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط